خیلی از ما خیلی فرصت نمیکنیم که به زن و زندگی برسیم. خروسخوان از خانه، بیرون میرویم و شب، سینهخیز برمیگردیم خانه که تازه اگر همسرمان بیدار باشد، نا نداریم که با او به قول روانشناسان ارتباط عاطفی و مؤثری برقرار کنیم.
البته گاهی هم آش به این شوری نیست؛ یعنی آقا زودتر میآید؛ مثلاً همان بعد از وقت اداری یا فوقش یکی دو ساعت دیرتر؛ اما وقتی میآید خانه، کلی کاغذ و پرونده و کار ریز و درشت همراهش میآورد؛ یعنی وقتی ناهارش را خورد و استراحت کرد، میخواهد بنشیند پای آنها و تا فردا تمامشان کند. گاهی هم چیزی همراه خودش نیاورده است؛ اما آنقدر سر کار، مسأله و درگیری درشت و ریز داشته که خانه هم که هست، فکرش درگیر است و باید تدبیر کند که فردا با آنها چه کند یا اصلاً بعضی از ما دو شغله یا سه شغلهایم و… .
خب حوصلهتان را سر نبرم. شما که غریبه نیستید. چیزی که هست، گاهی من و شما آنقدر درگیر کار و کسب میشویم که دیگر وقتی و حالی برای رسیدن درست و حسابی به همسرمان نداریم. البته گاهی چارهای هم نیست. با این خرج و مخارج روزگار، اینجوری هم کار نکنیم، نمیرسیم یا حداقلش این است که موقعیتهای خوبی را که احیاناً الآن داریم از دست میدهیم. البته برای آدمایی می گم که توکلشون مثل من ضعیفه. منتها بدی قضیه، آن است که از یک طرف مجبوریم اینطور باشیم و از طرف دیگر، معمولاً این وضعیت، همسران ما را عاصی و افسرده میکند و آخر سر هم دودش توی چشم خودمان میرود.
… چیزی که برای ما خیلی مهم است اینکه اگر در چنین وضعیتی باشیم، آیا راهی وجود دارد که بدون کم گذاشتن از کار و شغلمان، کاری کنیم که همسرمان دوستدار و ارادتمندمان باقی بماند و شکایتی نداشته باشد یا حداقل کمتر با ما مشکل داشته باشد، احساس بدبختی نکند و نگوید که ما با کارمان ازدواج کردهایم و کارمان شده همه زندگیمان و اصلاً به خانواده توجهی نداریم؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.